دو ماه آخر
ریحانه مامان. می دونی این ماههای آخر چه قدر دیر می گذره؟ هر روز حساب می کنم که الان چند وقته تو دل مامانی و کی میایی پیش ما. اما انگار روزها اصلا پیش نمیان. فکر می کنم این روزها تنها روزهای عمرمه که دلم می خواد زود زود بگذره! آخه می دونی مامانی ، تو این دنیایی که تو هنوز ندیدیش، آدمها دلشون نمی خواد که عمرشون بگذره . من هم مثل بقیه. فقط الانه که دوست دارم فرداها زود زود بیان و روز دیدن تو برسه. دلم برای دیدنت یه ذره شده. یه ذره
ریحانه جونی، اینا رو که گفتم از خودم خجالت کشیدم !!! آخه اگه همه ی منتظرای آقا این جوری منتظر بودن و لحظه شماری می کردن و برای دیدن آقا و رسیدن لحظه ظهور هر کاری می کردن. امام ما این همه سال تنها و بی یار نبود.
ریحانه جان مامان . من همیشه دعا می کنم از یارای آقا باشی. تو هم برای من دعا کن. باشه !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی